سکوتـــــــــــــــــــ مـــــــــهتابــــــــــــــ
سکوتـــــــــــــــــــ مـــــــــهتابــــــــــــــ
   کودکی


عاشقم به نگاهِ  کودکی که در نگاه خود .. همه چیز رنگ سادگی دارد

عاشقم به حس و حالِ کودکی که غمهایش را با اشک

و شادیهایش را با خنده های طولانی فریاد می زند مدام

و سکوت برایِ او نشانه ی خشم است

و نمی ترسد از اینکه زار بزند گاهی

و غمهایش را ببارد بر سر و رویِ زمین و زمان

و نمی هراسد از قهقهه اش

و با خشمش نمی جنگد

فرو نمی برد بغضش را

از ترسِ دلگیر شدن اطرافیان خویش

یا از ترسِ توبیخ شدنش

عاشقم به نگاهِ کودکی که طوفان را ندیده است هنوز

با ترسها غریبه است و نمی داند هنوز که زندگی سخت است 

نگاهِ کودکی که خشمش را  نهان نمی کند در خود

نگاهِ کودکی که عشق را نمی کُشد در خویش

کاش نگاهِ کودکی ام ... گُم نمی شد در غبارِ جاده های زندگی

کاش همیشه با من بود  .. تا که من ..

 در امواجِ قشنگِ آن رها می شدم از هر چه هست و نیست



نظرات شما عزیزان:

farzad
ساعت1:49---15 آذر 1390
تحمل اون زنبیل نان توی کودکی با اینکه تهش رو زمین میکشید و دستمو قرمز میکرد خیلی برام اسون تره تا الان که بزرگ شدیم و سنگینی بار زندگی صورتمو قرمز کرده

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شدهدو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, توسط مـــــــــریم
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.